تک‌بعدی نباشید

Gladwell, Undefined

تک‌بعدی نباشید
جیسون فیفر

نویسنده و تهیه‌کننده پادکست مالکولم گلدول نصیحتی برای کارآفرینان دارد: «تک‌بعدی نباشید» او این نصیحت را از صمیم قلبش می‌کند.
مالکولم گلدول بی‌شک در دنیای رسانه یکی از قوی‌ترین برندها را دارد، اما هیچ‌وقت کلمه‌ای را به خودش نسبت نمی‌دهد. او که نویسنده کتاب‌های پر فروشی از قبیل «نقطه عطف» و «چشمک‌زدن» و نویسنده مجله نیویورکر است می‌گوید: «من خیلی متناقض هستم. چطور می‌توانم درحالی‌که دائماً در حال تغییر دادن نظراتم هستم، معرف چیز واضحی مانند یک برند باشم؟» در عوض او به افراد خلاق توصیه می‌کند خودشان را فردی انعطاف‌پذیر بدانند که هرکجا فرصت جدیدی دیدند از آن استقبال کنند. این دلیلی بود که برای مثال خودش وارد عرصه تهیه پادکست شد. اولش تفریحی این کار را می‌کرد. اما حالا، بعد از گذشت سه فصل، برنامه‌اش با نام تاریخ انقلابیون همیشه در رتبه‌های برتر قرار دارد. (هر قسمت در مورد بی‌اعتنایی و کج‌فهمی است و توسط شرکت پانوپلای، تهیه‌کننده پادکست، تولید می‌شوند). در اینجا او در مورد نگرشش نسبت به بهره‌وری، مسیر تکامل خودش و اینکه چرا کارآفرینان باید بین ایده‌ها و نحوه اجرایشان تعادل برقرار کنند صحبت می‌کند
شما قبلاً گفتید کار پادکست را در حالی شروع کردید که نوشتن کتاب بعدی‌تان را مدام به تعویق می‌انداختید. کارآفرینان با شنیدن این‌که نویسنده فعالی مثل شما هم کارهایش را به تعویق می‌اندازد، قوت قلب می‌گیرند.
هرچقدر سنم بالاتر می‌رود، قدر زمان را بیشتر و بیشتر می‌دانم. اگر باعجله بخواهید خلاقیت به خرج دهید، همیشه کمتر از آن چیزی که انتظارش را دارید به دست می‌آورید. هرچقدر بتوانید فضاهای بیشتری برای تفکر ایجاد کنید، می‌توانید زندگی خود را بهتر کنید و چیزهای خیلی بهتری خلق نمایید. بنابراین برای من، پشت گوش انداختن کارها فرصتی است تا اجازه دهم تمامی کارهایم نفس راحتی بکشند.
جالبه، چون این نظرتان دقیقاً خلاف راز سنتی بهره‌وری است.
خب، به یاد داشته باشید که من در اینجا در مورد نوع خاصی از تلاش که تلاش خلاقانه است صحبت می‌کنم. اگر بحث در مورد چگونگی ساده کردن و اجرای موفق کارها بود دیدگاه متفاوتی داشتم. من را یاد پدرم انداختید، او ریاضی‌دان بود. مسئله‌هایی بودند که 20 سال روی آن‌ها کار می‌کرد ـ کامل وقتش را روی آن‌ها نمی‌گذاشت، شروعش می‌کرد، برای مدتی بی‌خیالش می‌شد و سپس یک روز جواب به ذهنش خطور می‌کرد. اگر در چنین مواردی بخواهید عجله کنید، خودتان را از پیشرفت‌هایی که در مسیرتان قرار می‌گیرند، محروم می‌کنید.
به نکته خوبی اشاره کردید، زیرا اغلب مردم می‌ترسند اگر کاری زود نتیجه ندهد، هیچ‌وقت به نتیجه نرسد.
دقیقاً. باید با فروتنی به سراغ کارتان بروید. اغلب اوقات مشکلات بزرگ‌تر از شما هستند، پس با یک حمله نمی‌شود آن‌ها را از میان برداشت. باید یاد بگیرید متناسب با مشکلاتی که سر راهتان قرار می‌گیرند، به آن‌ها توجه کنید. و بخشی از این توجه، درک مشکلات است. به طور مثال درک کنید کاری که الان دارم انجام می‌دهم نمی‌تواند ظرف شش ماه تمام شود. واقعاً نمی‌شود. پس چرا راهی پیدا نکنم که یک یا دو سال به آن فرصت بدهم.
بیشتر نوشته‌های شما بر پیدا کردن راه‌حل برای مشکلاتی که نادیده گرفته شده‌اند تمرکز دارد. مانند مقاله «افسانه استعداد» که با این موضوع که شرکت‌ها چگونه با ارتقا دادن کارکنان اشتباه، به خودشان آسیب می‌رسانند در مجله نیویورکر به چاپ رسید. کارآفرینان همواره به دنبال شناسایی مشکلاتی از این قبیل هستند، اما پیدا کردنشان به این راحتی‌ها نیست. شما چطور این کار را می‌کنید؟
این‌که همیشه از بیرون مشکلات را می‌بینیم خیلی به این قضیه کمک می‌کند. در مورد کارآفرینان، تعجبی ندارد که معمولاً در زمینه‌ای خاص، خلاقانه‌ترین ایده‌ها به ذهن افرادی خطور می‌کند که خارج از آن زمینه به مسئله نگاه می‌کنند. شما دورنمای کاملاً جدید و تازه‌ای معرفی می‌کنید. نکته دیگری که در بحث نوآوری کمتر به آن پرداخته شده ارتباط آن با نسل‌های مختلف است. معمولاً تغییرات، زمانی رخ می‌دهند که نسل اولیه در موضع قدرت نیست و نسل بعدی جایگزینش شده و ایده‌های نوینی ارائه می‌دهد. مطالعه موردی جالبی درباره تلفن وجود دارد. این وسیله خیلی بد به بازار عرضه شد زیرا کسانی که آن را اختراع کرده بودند از صنعت تلگراف بودند. آن‌ها تکنولوژی‌اش را فهمیده بودند اما جایگاهش را در جامعه درک نکرده بودند. بنابراین تلفن به مدت 30 سال مهجور ماند تا زمانی که کل افراد آن دوره رفتند و نیروهای جدیدی جایگزینشان شدند که هیچ ذهنیتی نسبت به تلگراف نداشتند و فرضیات آن دوران، حصاری دور ذهنشان نکشیده بود.
وقتی با کارآفرینان صحبت می‌کنم، معمولاً یاد یکی از نوشته‌هایتان در مورد «اکتشافات هم‌زمان» می‌افتم که در یک زمان افراد زیادی که هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته‌اند به ایده‌های خلاقانه مشابهی دست یافته‌اند. برای مثال دو نفر در یک زمان ماشین‌حساب را طراحی کردند. دو نفر دیگر هم‌زمان به فناوری عکاسی رنگی رسیدند. در مورد کارآفرینان که خودشان را ایده‌پرداز می‌دانند به نظر شما باید نسبت به این مسئله چه کار کنند.
دو کار باید در موردش انجام داد. اول اینکه به اهمیت تواضع و فروتنی دقت کنید. نباید تصور کنید شما تنها فرد روی کره زمین هستید که این ایده به سرش زده و باید درک کنید ایده‌ها به همان اندازه از دنیای بیرون می‌آیند که شما در درونتان به تفکر می‌پردازید. نکته دوم اینکه یادتان نرود اجرا چقدر اهمیت دارد. شاید ایده‌ها بی‌ارزش باشند، اما توانایی درست انجام دادنشان بسیار ارزشمند است. اینکه خیلی از مردم هم‌زمان به «جست‌وجو کردن» فکر کرده‌اند دلیل نمی‌شود که کارکنان گوگل نابغه نباشند.
درست است، چون افرادی را که به عنوان بزرگ‌ترین مبتکران تاریخ می‌شناسیم، در حقیقت مجریان بزرگی نیز بوده‌اند.
بله. به عنوان یک نویسنده کاملاً نسبت به این قضیه آگاهی دارم. خیلی از مطالبی که می‌نویسم قبلاً میلیون‌ها بار نوشته شده‌اند اما ارزش کار من در چگونگی ارائه مجدد آن‌ها و زمینه‌ای است که آن‌ها را در آن به کار می‌برم. فکر نمی‌کنم این کار من دستاورد کوچکی باشد. در حقیقت فکر می‌کنم این کارم باعث افتخار و مهم است.
شما راه بسیار متفاوتی برای ارائه ایده‌ها خلق کرده‌اید. تعجب می‌کنم چطور آگاهانه این کار را انجام داده‌اید. آیا شما فکر می‌کنید یک برند شخصی دارید؟
نه در حقیقت. فکر می‌کنم این کار خیلی خطرناک باشد ـ اگر فردی هستید که کار خلاقانه‌ای انجام می‌دهید با تشریح کاری که انجام می‌دهید شروع کنید. حتی اگر تعریف درستی هم کرده باشید، آن چیز را در ذهنتان محدود می‌کنید. این کار کم‌کم شما را مقید می‌کند. پس من مخالفش هستم و دوست دارم وانمود کنم کارهایی که من انجام می‌دهم نسبت به هر چیز دیگری متفاوت هستند. بدیهی است که حرفم درست نباشد. اما واقعاً از اینکه حسی درونی کاری که انجام می‌دهم را نشان دهد بیشتر به درد می‌خورد. به درد می‌خورد ـ بهتر از این است که همش حسی درونی به من بگوید چه‌کارهایی باید بکنم و از چه‌کارهایی باید صرف‌نظر کنم.
پس تابه‌حال نشده به انجام کاری فکر کنید و بعد بگویید این چیزی نیست که شنوندگانم انتظارش را داشته باشند؟
به نظر من این‌که پشت سر مخاطبانتان کار کنید اصلاً ایده خوبی نیست. مردم به این خاطر به شما گوش می‌دهند که از شما خوششان می‌آید، نه به این خاطر که شما شبیهشان هستید، یا چون می‌خواهند مطالب باب میلشان را روی کاغذ ببینند یا در پادکست‌ها بشنوند. آن‌ها کنجکاوند. این مشکلی است که من با خیلی از مطالعات بازار دارم. افرادی که مطالعات بازار انجام می‌دهند به درستی فرق بین این دو حالت را در نظر نمی‌گیرند، حالتی که می‌خواهید به کسی دقیقاً همان چیزی را که خودش می‌خواهد بدهید و یا حالت دم اینکه آن فرد چیزی که می‌خواهد را نمی‌تواند بیان کند و شما شرایطی دارید که می‌توانید آن را به او بدهید و غافلگیرش کنید من در حالت دوم یعنی غافلگیر کردن فعالیت می‌کنم کسب‌وکار من هدیه دادن یا به عبارتی غافلگیر کردن است.
خب شما کاری که انجام می‌دهید را چگونه تعریف می‌کنید؟ آیا فیلتر یا روش خاصی برای دیدن فرصت‌ها داریدکه بگویید «این یکی به درد من می‌خورد»؟
جالب است ـ شروع به تهیه کردن پادکست طرز تفکر من را نسبت به کاری که انجام می‌دهم واقعاً تغییر داد، چون وارد دنیایی شدم که هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم جرئت ورود به آن را داشته باشم. حالا دارم کاری را انجام می‌دهم که خیلی نسبت به کارهایی که قبلاً انجام می‌دادم گروهی‌تر است. جایی که تولیدکنندگان، تدوینگران و صدابرداران هم هستند و راه ارتباطیم با مردم بسیار فرق کرده است، متکی به صدایم شده‌ام و دیگر متکی به قلمم نیستم. فقط به این خاطر که دوست صمیمی‌ام شرکت تهیه پادکست تأسیس کرده بود این کار را شروع کردم. او یک‌بار به شوخی گفت: چرا یک‌بار امتحانش نمی‌کنی؟ با خودم گفتم، چراکه نه؟ فکر کردم مثلاً یک ماه وقتم را می‌گیرد و بعد دیگر ادامه نمی‌دهم. تلاش کردم سناریو بنوسیم؛ جواب نداد ولی جالب بود. از اینکه این کار را شروع کردم پشیمان نیستم. کلاس گویندگی رفتم واقعاً فکر نمی‌کردم این کار را بکنم. من پذیرای نظرات هستم. مهم‌ترین نکته این است که هیچ‌وقت در مورد خودتان تصمیمی نگیرید که انتخاب‌هایتان را محدود کند. تصور از خود به شدت محدودکننده است. با تعریف خودتان، جلوی فرصت‌هایی که باعث تغییر می‌شوند را می‌گیرید و به نظر من اگر 85 ساله نیستید خیلی احمقانه است که بخواهید چنین کاری را انجام دهید.

تهیه شده توسط مرکز آموزش اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی خراسان رضوی
با همکاری ره آورد مدیریت

دانلود اپلیکیشن اتاق بازرگانی